مامان گلک

امروز صبح من و مامان گلک داشتیم کامنت هایی که برای گلک رسیده بود رو میخوندیم ... من قبلا خیلی در مورد رابطه عاطفی که بین مادر و فرزند هنگام بارداری ایجاد میشه شنیده بودم یا خونده بودم... ولی الان دارم واقعا احساس می کنم... وقتی که لذت خوندن این کامنت ها رو تو صورت مامانی می بینم... وقتی که بیشتر اوقات داریم در مورد اینکه چی جوری با گلک بازی کنیم،  کجاها بریم،‌ چیا براش بخریم، یا خیلی وقتهای دیگه.... این هفته بابا بزرگ گلک (بابای مامانی)‌ از چین برگشت و کلی سوغات آورد... بابا بزرگ برای هریک از افراد خانواده دو یا سه عدد سوغاتی آوورده ولی برای گلک فسقلی بیست و هفت تا  حالا جالبه که مامانی و مامانش برای دونه دونه چیزایی که بابا بزرگ خریده رو قربون صدقه رفتن. مامانی گلک خیلی گلک رو دوست داره... منم مامانی رو خیلی دوست دارم... امیدوارم که همه اونایی که این کامنت رو میخونن قدر اطرافیانشون رو بدونن... زمان خیلی زود میگذره...باید از لحظاتمون استفاده کنیم... برای همه شما آرزوی روزهای خوب و قشنگ رو دارم... راستی اگه زحمت میکشید و کامنت میذارید... آدرس وبلاگ هاتون رو هم بذارید تا بتونیم بهتون سر بزنیم... ممنون.