جمعه های پائیزی

امروز مامانی قراره که بره پیش خانوم دکترش تا معاینه این ماهشو انجام بده،‌ تو کتابی که خریده بودیم نوشته بود که گلک تو هفته شانزدهم پاهاش کشیده تر از دستاش شده و میتونه پلک بزنه و حرکاتش هم بیشتر میشه،‌ مامانی هایی که اولین بارشون هست مامانی میشن،‌ از هفته شانزدهم یا هفدهم می تونن تکونها و شیطونی های گلک کوچولو هاشون رو احساس کنن. البته از دو یا سه هفته قبل شروع به مکیدن انگشتش هم کرده...باز هم امروز نمی تونم برم صدای قلب کوچولوی گلک رو بشنوم... یه وقت گلک فکر نکنه من دوسش ندارم ها... خوب میخوام وقتی دنیا میاد به اندازه کافی اسباب بازی و بستنی داشته باشه...این هفته جمعه خیلی خوش گذشت... دو تا از دوستای قدیمی اومده بودن خونه مادر بزرگ(مامانی بابایی)،‌ البته با خانوم هاشون... مادربزرگ اولین بارش بود که خانوم هاشون رو میدید. جمعه های پائیزی خیلی باهاله... خنک، روشن و تاریک ابرها، خنده ها و جک های اتاق گرم خونه بابایی... راستی همین الان که دارم این متن رو مینویسم همکارای مهربون بابایی دارن تند تند مطالعه می کنن....راست می گم. پیغام های سام برام خیلی عجیب بود...