اصفهان

آخر هفته پیش سه روز رفته بودم اصفهان،‌ برای شرکت توی یه جشنواره... آی دلم تنگ شده بود برای سام و مامانی، اصلا انگار اصفهان یخ کرده بود... هیچ حسی نمی داد... با اینکه من این همه این شهر رو دوست دارم... یادم میومد دو سال قبل که با مامانی رفته بودیم اصفهان من اینقدر با هیجان تو میدون نقش جهان می گشتم باهاش که نگو... کلی عکس گرفتیم و آخرش هم رفتیم یه رستوران سنتی کلی حال کردیم... این دفعه اصلا میل به گشت و گذار نداشتم... ولی برای سام یه ساعت دیواری که نقش عروسک پو بود گرفتم... خیلی قشنگ شده... یه خبر جالب... مامانی و سام آخر این هفته میان خونه... دیگه میخوایم مامان مامانی رو خلاص کنیم از این همه زحمت... بنده خدا کلی خسته شد تو این یه ماه... شنبه هم برای سام یه تولد کوچولوی یه ماهگی گرفتیم... البته جمعه تولدش بود... ولی منتظرم موندن تا من از اصفهان بیام... انشالا یه روز  با مامانی وسام باهم میریم ... بزرگ بشه بهش میگم هنر تو اصفهان یعنی چی.
عکسهای جدید تا سه هفتگی سام.