تابستانه

 

یک عکس تابستانه

سلام به همه دوستای سام... فکر کنم نزدیک به دوماهی میشه که وبلاگ سام داره خاک میخوره... یه جورایی دل بابایی گرفته بود از این زمونه ... نمی خواستم حرفهای نامرتبط به سام رو اینجا بنویسم... شاید شعر زیر وصف حال ما باشه تو این روزها...

شعر علی صالحی رو تو وبلاگ باباها بخونین 

سام من این دوماهه کلی برای خودش آقایی شده.... بدوبدویی میکنه که بیا و ببین... خیلی از دویدن خوشش میاد....برای من اینش جالبه که من دیدم بچه هایی رو که وقتی شروع به دویدن میکنن اوایلش نمی تونن خودشون رو کنترل کنن و مستقیم به درو دیوار میخورن... پسر عموی سام همین طوری بود... ولی سام خوب خودش رو کنترل می کنه .... دیشب دلش میخواست جلوی تلوزیون هی جیغ بکشه.... نمک میرزه و هی دل مارو با خودش میبره... موهاش رو یه کمی کوتاه کردم ولی رشدش سریعه... سام شدیدا به گرمای هوا حساسه... به مدت دو هفته چشماش قرمز و متورم شده بود و هی با دستاش میمالید و اشک بود که میریخت.... دکترش گفت به خاطر حساسیت اینطور شده... اوایل وقتی می خواستیم براش قطره چشم بریزیم یه جیغ های بنفشی می کشید....دلم براش می سوخت.... ولی چاره ای نبود... اما الان بهتر شده چشماش... دیگه قطره نمی ریزیم.

شماهام برام از خودتون بگید... چه خبرا از خودتون... نی نی هاتون.... همسرها... همساده ها...