۹ ماه و ۹ روز

روزشمار به دنیا آمدن فرزند من

۹ ماه و ۹ روز

روزشمار به دنیا آمدن فرزند من

L O S T

LOST


یه بیماری افتاده تو خانواده پدری اینجانب که ما رو از کار و زندگی و وبلاگ نویسی انداخته... دقیقا اسمش رو اول این پست نوشتم... الان که خدممتون هستم قسمت دهم سیزن سه رو من ومامانی به همراه آقای سام دیشب دیدیم... من پیشنهاد می کنم که نبینید... اگه شروع به دیدن این سریال کردید، پای خودتونه... شما هم مریضی lost رو میگیرید... واقعا قشنگه...آقای سام هم همین نظر رو دارن... ایشون جدیدا یاد گرفتن که راه برن و مثل بچه شیر ها آروم آروم حرکت می کنه... و کل اتاقها را طی کنه... وقتی هم که یه لبه کوچیک گیر میاره بلند میشه و مغرورانه اطرافش رو نگاه میکه ... مثلا من اینجارو فتح کردم ... اینقدر نمک داره ... مامانی بهش این روزها یه مقدار محتویات غذاش رو بیشتر کرده... ایشون صبح ها اول یه کم شیر میخورن... بعدش مامانی بهشون فرنی میده و بعدش هم ساعت ده آب میوه ایشون، شامل آب سیب و آب لیموشیرین میل می فرمایند بعد هم ساعت دوازده نهار میل می کنن که شامل برنج و مرغ و سبزی له شده است... به هر حال من هم باید یه پیشنهاد بدم به مامانی که آخه یه کم به فکر بابایی باش (من با نظریه باباهای حسود کلا مخالفم) ... بابایی پوست و استخون شد از عشق مامانی 

دیروز عاشورا من و سام و مامانی رفتیم تو محله خودمون پونک یه دوری زدیم ... مامان بابایی از این لباسها که برای شیرخواره ها درست می کنن، مثل لباس سقا ها، خریده بود. اینقدر بهش میومد... حالا عکسهاشو براتون میذارم... راستی ... دوستای مامانی و بابایی این روزها منتظر یه کوچولو هستن که تو راهه تا بیاد اونها رو از تنهایی در بیاره... اونها چند وقتی بود که براش یه وبلاگ درست کرده بودن ولی آدرسشو به ما نمی گفتن... اگه دوست داشتید حتما به وبلاگشون سر بزنید... خوشمزه می نویسن... موفق باشید.   

 به مطلب اعتراضات نی نی 16 ماهه نظر بدید. 

 

به وبلاگ بهترین بهترین من سر بزنید.